، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

پسرک مو ابریشمی

و حالا دومین سال...

1393/9/26 9:06
نویسنده : مر
131 بازدید
اشتراک گذاری

امروز 26 آذره. یعنی حسین دیروز یکساله شد. پسرک نازنینم. از اونجایی که توی ماه صفر بود و هم من قصد یکسالگی گرفتن نداشتم چون فکر می کردم اذیت می شه توی  تولد و هیچی هم ازش نمی فهمه، تولد نگرفتیم. قرار بود خودم کیک درست کنم و ببرمش آتلیه که اونم به لطف اینکه نتونستم حمام ببرمش و خیلی هم سرم شلوغ بود و خسته بودم نشد. سرم شلوغ بود چون شب قبلش تا 9.30 سرکار بودم و فرداش هم دوباره سر کار بعد از کارم رفتیم روضه خونه دایی بعدشم که چون قرار بود عمه های حسین بیان باید می رفتیم سراغ آماده کردن پذیرایی...

در هر حال تصمیم گرفتیم شیرینی و شکلات و میوه بخریم بریم خونه ننه و آقا و به همه بگیم ما اونجاییم اگر دوست دارین بیایید که دور هم باشیم (بخاطر اینکه هم جشن نبود هم اینکه کسی توی الزام هدیه خرید نیفته که البته می دونم که می خرن.). بعد از خرید خرت و پرت ها عمه ها گفتن که امشب نمی تونن فردا... من بیشتر حدس می زنم به دلیل این بود که می خوان هدیه آماده کنن... در هر حال ما رفتم خونه ننه و چیزهایی که خریدیم رو گذاشتیم اونجا، چندتا عکس گرفتیم و بعدم برگشتیم خونه خودمون. تا امروز که قراره برنامه اجرا بشه.

راستی زهرا اومده و دیروز حسین کلی باهاش انس گرفته بود و اصرار داشت که بغلش کنه و خودش رو براش لوس می کرد فکر کنم می دونه بچه ش دختره و می دونه که توی نسل شون دختر کمه داره از الان زمینه چینی می کنه:دی 

در حالی حسین یکسالش تموم شد که می تونه راه بره، یه سری کلمات دست و پا شکسته بگه، ای (این) گُ (گل)، اتر (الله اکبر، نماز) و اصوات دیگه... ولی هنوز بلد نیست کفش نگه داره پاش!! چون ما کفش نپوشیدیم پاش از اول، الان که می خوام بپوشم تا حواسش جمع می شه کلی غر می زنه پاهاش رو می کوبه زمین، و درست نمی تونه باهاش راه بره! هی کفشاش گیر می کنن پشت پاش. و قدم هاش رو هم رو به داخل برمی داره، فکر می کنم بعداً نیاز به تمرین های اصلاحی داره هم برای فرم پاش هم برای فرم راه رفتنش... 

و اینکه توی روضه خونه دایی، که تمام خونه کتیبه زده بودن، هر جا سر می چرخوند و نوشته ها رو می دید شروع می کرد به سینه زدن. انقد این حرکتش نازه که آدم دلش می خواد فشارش بده.

راستی اینم گفته بودم یکی از کسانی که شدیدترین احساسات رو نسبت به حسین داره، خاله شیرینه؟! انقد قربون صدقه ش می ره و ذوقش رو داره که یکی ندونه، می گه این بنده خدا نه بچه داره نه نوه نه کلا اطرافش بچه بوده تا حالا:دی

خدا رو شکر که مهر حسین به دل همه نشسته... ان شاالله که عاقبتش بخیر باشه...

پسندها (1)

نظرات (0)