، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

پسرک مو ابریشمی

بعد از دوسال...

1397/12/22 13:03
نویسنده : مر
85 بازدید
اشتراک گذاری

دقیقا دو سال پیش توی همین روز از سلمونی رفتن حسین نوشتم، اون اولین بار و آخرین باری بود که رفت آرایشگاه و از اون به بعد خودم موهاش رو اصلاح میکنم توی حمام! 

الان حسین یه داداش یکسال و نیمه داره به اسم علی. خدای من یه روزی حسین تنها بود و تنها دغدغه ی من ولی این روزها علی هم کنارش تبدیل شدن به دو عشق و دل مشغولیم. حسینم الان 5 سال و دو ماه داره. توی نقاشی عالیه، عاشق حیواناته، عاشق نقاشیه و نقاشیش حرف نداره، کاملا میتونه بخونه و بنویسه و کتاب خوندن رو خیلی دوست داره.

با داداش کوچولوش خوبن، خیلی حسین بهش وابسته است و البته خیلی با هم کل کل میکنن، هر چی حسین برمیداره و هر کاری میکنه علی هم مدعی میشه، چیزها رو از دستش میکشه و حسین هم گریه میکنه!!

حسین هنوز مهد نرفته، نگرانی مون این روزها برای وضعیت مدرسه یا مهد و ارتباطش با بچه های دیگه ست، در واقع چیزی که توش لنگ میزنه، ارتباط اجتماعی است.

میخوام با یک مشاور تحصیلی در موردش صحبت کنم، چون با این تسلطش به خوندن و نوشتن مسلما رفتن به پیش دبستانی و کلاس اول رو تاب نمیاره و هم خسته میشه هم سر کلاس نمیشینه و زده میشه از مدرسه...

از اون طرف علی کوچولو یه پسرک لاغر و نازک و مینیاتوریه که خیلی بلا و شیطونه و حسابی بلده خودش رو لوس کنه، البته همه اش جیغ میزنه چون بر خلاف حسین که زود صحبت کرد، هنوز قادر به حرف زدن نیست و فقط بعضی کلمات مثل ماما، ایش، جیش، پیف، پو (پلو)، ننه، نِ نِ (نی نی)، نن (نون) رو میگه. ولی تا دلت بخواد ادعاش زیاده، صندلی میگذاره زیر پاش و میره سراغ گاز، ظرفشویی، ابزار باباش رو برمیداره و هزار تا کار خطرناک دیگه. حرف نمیزنه ولی همه چی رو متوجه میشه کاملا...

خدایا همه ی بچه ها رو عاقبت بخیر کن، بچه ها من رو هم عاقبت بخیر کن!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)