، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

پسرک مو ابریشمی

بعد از مدتها

1395/7/17 14:04
نویسنده : مر
155 بازدید
اشتراک گذاری

سلام! سلام به خودم! چون اینجا خواننده ی دیگه ای نداره واقعا. به آخرین پست نگاه کردم مربوط به بیش از نه ماه پیشه! برای من که مدتها وبلاگ نوشتم و نوشتن هم برام جنبه آرامش داره هم واقعا میدونم که چقدررر بعدها این نوشته ها خصوصا که در مورد خاطرات و وقایع باشند، جذاب میشه، خیلی ناجوره که ننوشتم اینجا. درگیری خونه زندگی و اینا که بهانه ست. اگر بخوای می شه. ولی خب من توی اون وبلاگ هم می نوشتم و خیلی پایبند به اینجا نبودم. حالا که پستهای این وبلاگ رو می خونم می بینم جنسشون فرق داره. واقعا دوست داشتنی هستند برام... آدمیزاد حتی از حرکات و سکنات بچه خودش هم یادش می ره... به لطف این نوشته ها خیلی چیزا یادم اومد و لبخند به لبم نشست... شاید بعدها اینم برای بچه م جذاب بشه... نمی دونم...

توی این مدت که اینجا ننوشتم خب خیلی اتفاقات افتاد. از دست دادن مامانجون عزیز و نازنین و مهربونمون، که دوست و رفیق روزانه بچه م بود، تا کامل شدن حرف زدن بچه و شیطون شدنش و تغییرات علایق از هلی کوپتر به بیل مکانیکی و گاو آهن و تراکتور و بذرپاش و سمپاش و چیزل پیلر... وابسته شدن شدیدش به شیشه بعد از شیرگرفتن و بعدش از شیشه گرفتنش، از پوشک گرفتنش... عاشق وایت برد شدنش و خیلی چیزا که با این حافظه درب و داغون من خیلی یادم نمیاد!

از حالای حسین بگم که تقریبا یک ماهی هست که از پوشک گرفته شده. هنوزم گاهی توی خودش جیش میکنه ولی بیشتر اوقات می گه. توی خواب به ندرت خودشو خیس می کنه ولی مثلا دو روزه که سرما خورده و حالش خوب نیست چند بار خودش رو خیس کرده از جمله دیشب توی چرت قبل از خواب... 

نزدیکای عید، وقتی هوا دیگه گرم شده بود و رفتیم به سمت لباس آستین کوتاه پوشیدن، حسین سریع لباس آستین بلند رو ترک کرد، حتی حاضر نبود و نیست برای لحظه ای لباس آستین بلند رو تحمل کنه، کفش و جوراب هم که تا دم عید خوب می پوشید رو هم کنار گذاشت و عمرا که جوراب و کفش بپوشه همه جا با صندل میره حاج آقا!! کلا خیلی مقاومت میکنه در مقابل هر چی، لباس نو پوشیدن، شلوار پوشیدن، لباس رسمی پوشیدن، همه ش دلش می خواد آزاد باشه. شبا دیر می خوابه و پدر منو درمیاره. ساعت3 ساعت4 ساعت 5! از اونور تا ظهر میخوابه و موقعی که ما میریم خونه سرحاله نمیگذاره خواب ظهر برم من و دم غروب میخوابه و دوباره تا نصفه شب بیداره و همین دور تا ابد!

یکی دیگه از مطالب اینه که حسین علاقه داره بگه دختره و رنگ صورتی رو دوست داره، دلیلش هم اینه که اکثر قریب به اتفاق همبازی هاش دخترند! 

قصد دارم بفرستمش مهدکودک و واقعا نمیدونم چه عکس العملی خواهد داشت فقط حدس میزنم به راحتی کنار نیاد و گریه زاری کنه ونمونه... امیدوارم اینم مثل از شیر و شیشه و پوشک گرفتنش خیلی خیلی بهتر از انتظار ظاهر بشه!

خلاصه که خیلی چیزها هست که ازشون ننوشتم و باید بنویسم. حالا شاید یه سری مطالب رو که در مورد بچه هست و توی اون وبلاگ نوشتم رو بیارم اینجا کپی کنم برای ثبت در تاریخ!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)