، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

پسرک مو ابریشمی

از شیر گرفتن...

1394/9/1 10:17
نویسنده : مر
149 بازدید
اشتراک گذاری

بچه م رو روز جمعه 29 آبان 94 بعد از 23 ماه از شیر گرفتم. الان بعد از دو روز هنوز گیجه از اتفاقی که افتاده. اولش که دید که بهش چدوروا زدم و سیاه شده، شروع کرد گریه کردن که ایش مامان سفید می خواد... بعدم سوزناک 5 دقیقه ای گریه و زاری کرد و بعد خوب شد... یه کم عصبی بود ولی کلا خیلی بهتر از اونی بود که فکرش رو می کرد. می اومد بغلم دکمه هام رو می گرفت و می گفت این چیه؟ می بردم توی تخت و می گفت: تو تختت بخوابیم... کنارم دراز می کشید به هوای شیر یا می گفت بریم تو ماشین... تمام جاهایی که براش یادآوره شیرخوردن بود... شب هم پناه برد به باباش که ماه تی تی کنه بخوابه... تا صبح هم بیدار نشد. خونه مامان انگار یه کم بی قرار و کلافه بود. ظهر که رفتم مثل همیشه نیومد سراغم که شیر بخوره. به قول مامان انگار مهرش بریده باشه از سینه... خلاصه که تا اینجا خوب بود. رفتیم خونه خودمون اونجا خیلی عصبی شده بود، خوابش می اومد و می خواست طبق عادت با شیر بخوابه، گریه می کرد، یقه م رو می کشید، کلافه بود چیزا رو پرت می کرد... از طرفی پوشکش رو که باز کردم عوضش کنم، دیگه نذاشت پوشکش کنم و گریه می کرد و می گفت می ترسم... انگار دردی داشت که من نمی فهمیدم... خیلی خسته بودم دیگه بعد از دو ساعت باباش از خواب بیدار شد، گرفتش و منم چشمام رو بستم... توی بغل بابا خوابش برد... طرفای 8 شب بود بیدار شد... سرگرمش کردم و کلی بازی کردیم... بعدم رفتیم خونه مامان. برگشتنی بازم وقت خوابش بود و بهانه می گرفت و زاری می کرد... چقد دلم سوخت... هر چند کل گریه ش به 10 دقیقه هم نکشید... وقتی مستاصل شد افقی خوابید تو بغلم که ماه تی تی... بعدم رفت و توی بغل بابا خوابید تاااااا صبح... حالا هنوز سراغش رو نگرفتم که خونه مامان چکار می کنه و هنوزم کلافه ست یا نه...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)